فارغ از عنوان

به چگونه مُردن فکر می کنم

مهم است آیا؟

 

 

 

حرکت

تو حرکت می کنی

و زمان می ایستدو  زمین می ایستدو  ماه می ایستد!

 

تو حرکت می کنی

و من  مو به مو

تکانه هایت را

به تماشا می نشینم.

 

 

 

سوزنِ عادت

بعضی از ما آدمها عادت کرده ایم که مدام سوزن به خودمان بزنیم، هر بار جیغی بکشیم و با خودمان این طور تصور کنیم که لابد جایی که نشسته ایم بد است. غافل از اینکه تا عادتمان را کنار نگذاریم هر جای دیگری هم که بنشینیم چیزی نگذشته صدای آخمان بلند می شود.

به پهنای یک لبخند

دلم می خواهد یک بار هم که شده جایمان عوض شود. تو سکوت کنی و من مقابلت بنشینم و تمام حرفهایی که به هر دلیلی از گفتنشان ابا داشتم را بی پرده به زبان بیاورم. نه برای خودم، برای تو، برای حجم دلتنگی ات که این روزها با بزرگ و بزرگتر شدنش دارد علاوه بر خودت راه نفس من را هم می بندد. هیچ وقت دوست نداشتم این طور ببینمت، به این شکل باورت کنم و با این افکار بشناسمت. کاش به جای آنکه دنبال جمله ای باشی برای کل کل کردن و مثلا کم شدن روی من، فقط چند دقیقه به حرفهایم گوش کنی. آنقدر تجربه ندارم که بخواهم نصیحت کنم اما خوب می دانم که اگر پذیرا باشی، خوشبختی چیزی نیست غیر از همه آن چیزهایی که داشتی و داری و می توانستی و می توانی بیشتر قدرشان را بدانی. خوشبختی جایی دیگر نیست. هیچ جا غیر از همان جایی که تو هستی و نفس می کشی. می توانی در هر زمان که بخواهی لمسش کنی و هر کجا که اراده کنی به آغوشش بگیری. خوشبختی حسی است ورای تصور ما و ورای تمام قیود زمان و مکان. خوشبختی در همین لحظه ها است، در ایمان داشتن به این لحظه ها و پروراندن و وسعت دادنشان. دلم می خواهد باور کنی قرار نیست حتما اتفاق عجیبی بیافتد تا بفهمی زندگی تو را هم دوست داشته و به رویت لبخند می زده. کاش نبودند این اما و اگرها که اگر نبودند شاید ما آدمها راحتتر با خوب و بد سرنوشتمان کنار می آمدیم. خوب است که آدمها آرزو می کنند، رویا پردازی می کنند و دعا می خوانند...اما کاش اگر رویایشان به حقیقت نپیوست و دعایشان مستجاب نشد به جای غصه و حرص و ناامیدی بپیذرند که شاید مصلحت در این بوده است.

گذار

تا هست قرار

این همه تلاطم چرا..؟

 

 

درباره من
ما را نگاهی از تو تمامست...

سعدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بيان